اعتراض سیتی!!!

سعی داریم با کسب علم و دانش در جهت اعتراض به نظام ظلم و ظالم قدمی در جهت امام زمانمون برداریم

اعتراض سیتی!!!

سعی داریم با کسب علم و دانش در جهت اعتراض به نظام ظلم و ظالم قدمی در جهت امام زمانمون برداریم

اعتراض سیتی!!!

علی بن ابی‌طالب(ع): کسی که در برابر منکر با دل و دست و زبان خویش اعتراض نکند، او مرده‌ای است در میان زندگان.

سعی داریم با کسب علم و دانش در جهت اعتراض به نظام ظلم و ظالم قدمی در جهت امام زمانمون برداریم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غمهای معترض و معترضها........» ثبت شده است

۱۴
ارديبهشت

آنگاه که لشکر غم در برابر دنیای من است 

یک توپ التیام زخمها و دردهای من است 

آنگاه که غم هجرت موج دریای من است 

یک توپ شکافنده ی موج غمهای من است....

شعری که ادامه داره ولی ادامشو پست نمیکنم :)

خواستم مقدمه بحثی بشه که جدیدا میخام بعد مدتها راه بندازم 

ما افغانستانیها چندی پیش به خاطر مشکلات داخلی کشورمون و به خاطر هجوم همه جانبه ی جهان خواران که به صورت مستقیم و غیر مستقیم عزم مکیدن خون ملتمان را کردند گروه گروه شدیم !گروهی ماندند و مبارزه کردند با مشکلات زندگی ناشی از این جنگها و ناملایمات و گروهی رفتند تا با دستی پر برگردند و جواب آن جهانخواران را بدهند و گروهی رفتند که رفتند !سرمایه خود را در خطر دیدند و جمع کردند و رفتند در زمینی دیگر کشت و برداشت کنند !بگذریم !

و من و خانواده ام و هم قطارانم آمدیم به دیار ایران .دل به سخنان رهبری بزرگ (امام خمینی رحمه الله علیه ) بستیم و آمدیم . میدانستیم که او چون رهبر خودمان شهید مزاری رحمه الله علیه به فکر شیعیان هست و آنها را برادر دینی خود میداند و کمکشان میکند تا روی پایشان بایستند . 

همین گونه بود و تعداد زیادی از هموطنانم چون سربازی در راه امام خمینی رحمه الله علیه شهید شدند و گروهی کمک کوچکی کردند تا جامعه ایران کمبودی از لحاظ کارگر کم توقع و پر تلاش که سختترین کاهای عمرانی را انجام میدادند ، احساس نکنند . 

اینگونه میزیستیم و کم توقع میدانستیم که مهمان هستیم و باید به صاحب خانه احترام بگذاریم و صاحب خانه نیز رفتاری مناسب با ما داشت تا اینکه کم کم رنگ دنیا دگرگون شد و کم کم ما مهمانها مجبور شدیم بیشتر بمانیم و صاحب خانه مجبور شد بیشتر مارا تحمل کند .با اینکه ما تلاش میکردیم صاحب خانه احساس نکند ما سرباریم !تا حدی کم توقع بار آمدیم که گاهی احساس برده بودن کردیم .گاهی احساس کردیم سرنوشتمان خدمت به مردم جهان هست بدون هیچ نیازی به غرور بدون هیچ نیازی به رفاه نسبی و بدون هیچ نیازی به علم و....

اما ما برای آنکه میخواستیم به کشورمان برگردیم و آن را آباد کنیم نیاز داشتیم عالم و قدرتمند بار بیاییم و مرد بزرگ شویم و شاه دنیای خود باشیم نه برده ی دنیای دیگران !این نیاز را حس کردیم و در وجودمان اندک اندک به دنبال راهکار تقویت آن گشتیم و پیدایش کردیم از میان DNA مان !

اما کافی نبود برای رشد باید بیشتر تلاش میکردیم در حالی که هیچ پشتیبانی نداشتیم .در مدارس خود گردان به دنبال رویاهای خویش گشتیم و در آن شرایط راه فردا را پیش گرفتیم و برای آینده تلاش کردیم تا اینکه اندک اندک فرصتهایی آمد به سراغمان و وارد مدارس قانونی و ایرانی شدیم تا فرصتی طلایی برای رشد و بزرگ شدن بیابیم .اما آنجا نگاههای مارا آزار میداد ،گویا خرد جمعی نمیپذیرفت که ما نیز انسانیم !با آن خرد جمعی مبارزه کردیم و شخصیت انسانی خویش را به آنان معرفی کردیم و اجتماع مارا بیشتر باور کرد .

سخت بود این راه پر فراز و نشیب !بسیار سخت !به طوری که تحملش برای یک کودک صبر ایوب میخواست ....

من و تعدادی از دوستانم از کودکی رنجهایمان را با یک توپ فراموش میکردیم و روزهای هفته رنج میکشیدیم و تحمل میکردیم مبارزه میکردیم به عشق آنکه روز جمعه غم نهفته در درونمان را جمع کرده و به توپی میسپاریم و شوتی میزنیم و به تور دنیا میچسبانیم !و زنده میمانیم !

آری اینگونه بود که اعتراض داشتیم ولی زنگی میکردیم و بزرگ میشدیم به امید فرداها به واسطه ی یک توپ فوتبال ....

اما گروهی دیگر از دوستانمهان با توپ ارضا نمشدند !گویا غمشان به اندازه ی تاریخ بود !آنها میخواستند نیاز به احساس جامعه پذیریشان را با تیپهای کره ای  و اروپایی که نماد پیشرفت بودند !به مردم نشان دهند !آنها غم درونیشان را با گوش کردن به موزیکها و ....التیام میدادند .

غافل از آنکه روزی آن تیپ و آن موزیک و آن احساس شخصیت واهی نابودگر زندگی آنان میشود و آنان را به هرزگی میکشاند!

و گروهی از دوستانمان آنگونه گشتند و در بینمان زندگی میکنند با نابودگرهای درونشان که ذره ذره روح و جسمشان را از دست میدهند و ازشان خواهش میکنم مسیر زندگیشان را زیباتر بچینند .

آری ما اینگونه زندگی کردیم و آن دوست عزیزی که در محیطی کاملا مذهبی رشد کرده است و امروز ریش میگذارد و یغه اش را تا ته میبندد و بر صندلی قدرت تکیه میزند و وضع میهمان را میبیند و توجه نمیکند و "فریاد میزند که ما بسیار مهمان نوازیم " حق ندارد بگوید آنها چنین اند و چنان !و حق ندارند چنین باشند و چنان !!!!

چه تلاطمی دارد ذهن پریشان معترض 

چه تلاطمی دارد دل خون فشان معترض .....

تبصره:ناگفته نماند که سرنوشت هیچ قومی به دست دیگری نیست و شاید درصد بسیار کمی از این مشکلات مقصر خارجی داشته باشند و مقصر اصلی خود ما هستیم !

امید که همه چیز درست شود ......

۰۷
مهر

سلام دوستان

تو ادامه مطلب در مورد این پسره معترض خبیث مطلب گذاشتم

امیدوارم پسر خوبی بشه و به قول معروف آدم بشه

دوستان براش دعا کنین

در ضمن در مورد اردوی دانشجویی کربلا هم اخر مطلبم توضیحی دادم

هر کس لیاقت داشت و رفت برای این پسره معترض هم دعا کنه!!!

۰۶
مهر

َ

در مورد شیکموهای عالم در مبحث قبلی صحبتهایی نمودیم و در آخر از شما دوستان گرامی درخواستهایی کردیم که به بزرگواری خودتان مورد عنایت قرار خواهید داد.و اما نوکران و گارسنهای این شیکموها چه کسانی هستند!؟

معمولا گارسنها انسانهای شریفی هستند که برای بدست آوردن رزق و روزی حلال تلاش میکنند و شغل بسیار شریفی هست بنابراین از اینکه از مثال گارسن استفاده میکنم از این قشر زحمت کش عذر میخواهم.این مثال صرفا جهت اینست که به ظالمان جهان لقب شیکموهای عالم دادیم و باید گارسن داشته باشند مگر نه این نوکران لیاقت نام گارسن که هیچ لیاقت نام انسان نیز ندارند! بر خلاف تصورات ما گارسنهای یا همان نوکران و پاچه خواران این شیکموها آدمهای مرفه و پولداری هستند.البته از آدمیان نیز عذر میخواهم به خاطرانتساب انسان به اینها!

از قدیم الایام انسانهایی که شرافت خود را زیر پا له کرده و نوکری دیگران را میکردند فراوان بوده است اما قضیه نوکران قصه ما از سالهایی نه چندان دور شروع میشود .از آن سالهایی که این شیکموهای گرامی به دنبال بازار عرضه محصولات خویش و بهره بردن از منابع و پتانسیل کشورهای دیگر و با هدف زیر سلطه داشتن کشورهای به اصطلاح خودشان جهان سوم بر آن شدند که با نیرنگ و فریب و با سو استفاده از ارزشها و اعتقادات ملتها و شناختن آن ارزشها و باورها حتی دقیقتر از عالمان آن جوامع وارد جامعه ها شوند و افکار خودشان را در آن جامعه نهادینه کنند .این قضیه از آنجایی شکل گرفت که به مردم جوامع اسلامی تلقین کردند که شما نمیتوانید به پیشرفت برسید مگر آنکه بر ما تکیه کنید!

گروهی از به اصطلاح بزرگان جوامع اسلامی هم که چشمشان به اصل قضیه بسته شده بود و قدرت کاذب و خیالی ناشی از این ارتباطات چشمشان را کور کرده بود در دام این شیکموهای عالم افتاده و با وجود ثروت فراوان و منابع نفتی فراوان خویش خفت نوکری و گارسنی این شیکموهای عالم را با جان و دل پذیرفتند و در این راستا دست به قتل و کشتار مردم خویش هم زدند و انسانهای فراوانی را به خاک و خون کشیدند!

نمونه بارز این قضایا مستر همفر انگلیسی هست که اسلام شناس و جاسوس قهاری بود و با معرفی خود به عنوان مسلمان وارد جوامع اسلامی شد و با بر قراری ارتباط با مفتیان و بزرگان اسلامی و شناسایی عالمان پایه جهت نوکری مقاصد شوم خویش را پیاده نمود و فرقه تکفیری وهابیت را وارد جوامع اسلامی کرد و اولین نوکران خود را رسما استخدام کرد که همان عبدالوهاب خبیث و ملعون بود که برای گرفتن افتخار نوکری آن شیکموها قتلهای فراوان نمود و فرقه تکفیری به تمام معنای وهابیت را شکل داد و انسانهای فراوانی را جهت نوکری اجباری به صورت نوکر وظیفه به خدمت شیکموهای عالم کشاند و آچنان چشم انسانها رو کور کردند  که کثیفترین و حیوانیترین فتواها را به نوکران وظیفه ی عوام خویش صادر میکنند و آنها میپذیرند!

  توصیه میکنم در مورد ابن تمییه از سر تیپان نوکران موجود روزگار در گوگول دانا یا هر منبع دیگری تحقیق کنید و بشناسید این نا مسلمانها را که نام مسلمان با کفر آمیخته اند و به جهان معرفی میکنند.همین نوکران اند که به شکل دالایی لاما انسانها را زنده میسوزاند و تل نمیسازند از جنازه و جهانی جرات ندارد به شیکمو ها اعتراض کنند که بیا و سگهایت را جمع کن!همین نوکرانند که به صورت ملا عمر ها و بن لادن ها و ...در پاکستان و افغانستان جهت پیدا کردن استخوان برای صاحبشان بیگناهان را به خاک و خون میکشند و نثلها را از زندگی محروم میکنند!و همینهایند که در دیگر کشورهای جهان به صورت تروریست و بمبگذار و عوامل انتحاری انسانیت خویش به افتخار نوکری شیکموهای عالم فروخته اند و انسانها را به خاک و خون میکشند در یمن و بحرین و عربستان و سوریه و عراق و اردن و لبنان و فلسطین و مصر و ....تمامی نوکران شیکموهای عالم بلوا به پا میکنند تا تیکه استخوانی برای صاحبان خویش بیابند.و در مقابل کشورهایی مانند ایران که به پا خواستن با ترفندهای غیر انسانی می ایستند

اگر فتاوای این نوکران خبیث را مشاهده کنید نمیتوانم تضمین کنم که از خنده دلدرد نگیرید!آنقدر بچگانه و احمقانه و کثیف هست که ممکن است لبانتان بخندند و مغزتان هنگ کند و دلتان از غصه نابودی اسلام واقعی به درد آید.

نمیدانم ز که نالم از ماست که بر ماست

باید با وحدت واقعی تلاش کرد و سو سوی چراغ اسلام واقعی را در تمام جوامع اسلامی روشن نگه داشت و برادری را به حد کمال رساند همانطور که در این دوره طرح ضیافت این کمال به چشم میخورد و جای تشکر دارد از دست اندر کارانش.و باید برای پیروزی اصلی  در انتظار مهدی موعود نشست که کسی جز ایشان نتواند در خلق اصلاح کند.

بیایید دست در دست هم دهیم به مهر برای ظهور آقا امام زمان (عج) دعا کنیم و در جهت اهداف ایشان عمل کنیم تا از فتنه های آخر الزمان که حق و باطلش در هم تنیده است در امان بمانیم و انشالله همگیمان در رکاب و جبهه حق ایشان حاضر شویم

ستاد کوچک مردان راه انتظار که هنوز منتظر نشده اند!

من نه آن منتظرم که تو را خواهم مولا                                معترضم به منتظران بی عمل به خودم

 

الهم عجل لولیک الفرج

 معترض

۱۹
شهریور

گل یخ

من پسر آتشم

شهر من آتشکده ست

آتشش از جور و ظلم

در میان خاک و خاکستر

سال و ماهها گشته ام

تا بیابم خوبها تا بیابم من خدا

از کودکیهایم ندانم هیچ مهر

در گوشم خانه کردست نوای  توپ جنگ

با غم به دنیا آمدیم و مانده ایم  با غم

یحتمل مرگمان از غم نباشد هیچ جدا

سرنوشتم را گره کردن به فکر ظالمان

با نوایش ما را به این سو و آن سو میبرند

من پسر فقرم

افتخار هم میکنم

با افتخار میگویم در کودکی

از میان کفشها تیکه پسته خورده ام

رشد کرده ام با الطاف روزگار

میشود روزی شود

پدرم خسته نباشد؟

مادرم دردی نداشته باشد در پا؟

برادران کوچکم در کودکی مجبور نباشد نان آورند؟

سهم ما از ناز هستی

تا به کی باشد؟ در دستان مستان

ما مهاجریم

آواره میخوانند مان

از جور زمانه این شدیم

سهرابا شهر من گم شده است!

شهر من این رنگ  نبود

در میان خاک و خون و جنگ نبود

شهر من غزنین تاریخ ساز بود

خانه فرهنگ وآدم ساز بود

تو چه میدانی ز گم کردن شهر

شهر من را برده اند در لا به لای چکمه شان

در لا به لای آتش اندیشه شان

روزگارا کی شوی تسلیم عشق

ما ز فراق سوار

قدر دنیا خسته ایم

میتوانی اندکی آبم دهی !؟

یا که نه !؟

از کمال هم نشینانت بنالم!

چون که تو نیز شمرها دیده ای!

این عطش نیز باشد

کرام الکاتبین گوشها باز کن

قلم و کاغذ مزین به قول ناز کن

به رب ما و یاران

برسان ندای ما را

قلب من سرد و یخی

قلب من چاره  ندارد

جز که نگوید از بهار

نالیدن کاری تکراری شدست

دیگر نمینالم که قلبم نیست شد

سیاست سنگ و یخ آرامش است

بیدل باش تا چو مرغ سرت را از بدیها زیر برف قایم کنی

قلب پدرم را دکتر دنیا ربود

بی بهانه بی ترانه زندگی مان خون گشت

مهاجر بودن این است دگر

کس نداند از دل خونین تو

تا بماند در بر و بالین تو

چه خوش گفتست حکیم  شیرین سخن

ما را ز نیکیت خیر نیست  شر مرسان ای هستی!

آن زمان کز جور خزان

پدرت را به تیغ جراحی سپردی

بی مروت بود آن که فکر کرد

چون مهاجرید کافرید

به گمانم ما را افغان آفریدن

در وجودمان درد و فغان آفردن

به قول خواننده مان

مرا آن روز گریان آفریدن آفریدن

به دامان بیابان افریدن افریدن

قلب من اشکهایت را پاک کن

سینه ی هستی ز پایمردی چاک کن

مگر نگفتی که سنگ و یخ گشتی ز جور

سنگ و یخ را چه به اشکهای بلور

حق نداری با طبیعت

سرکشی را پیش گیری

ما مسلمانیم

قبله ی مان از قضا

در میان قاتلانمان به پاست

آن وهابی خبیث قبله ام را میشورد

دستهایش بوی خونم میدهد

قبله ام را یه کمی مکروه کردن!

من نمیدانم حکم این دنیا چیست

بی مروت قلب سنگین مرا با تبر بشکسته است

بار خدایا

معترض تنهاست

معترضها بی کس اند

کی فرستی بهر ما آن یار را

کی شود خاموش کنی

این همه آتش ز ما انبار را

ما که دگر ناتوان گشتیم ز جور

منجی ما  را بهر یاریها رسان

بی او ما نوری  نداریم ای خدا