اعتراض سیتی!!!

سعی داریم با کسب علم و دانش در جهت اعتراض به نظام ظلم و ظالم قدمی در جهت امام زمانمون برداریم

اعتراض سیتی!!!

سعی داریم با کسب علم و دانش در جهت اعتراض به نظام ظلم و ظالم قدمی در جهت امام زمانمون برداریم

اعتراض سیتی!!!

علی بن ابی‌طالب(ع): کسی که در برابر منکر با دل و دست و زبان خویش اعتراض نکند، او مرده‌ای است در میان زندگان.

سعی داریم با کسب علم و دانش در جهت اعتراض به نظام ظلم و ظالم قدمی در جهت امام زمانمون برداریم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روشن فکر» ثبت شده است

۲۷
بهمن

بعضیا هم هستن که روشن فکرن ولی از نوع کله لامپی:

امروزه در فضای اینترنت بحثهای داغ فراوانی وجود دارد و از همه داغترش بحثهای عقیدتی هست که مورد توجه اکثر روشن فکران فضای مجازی هست و در موردش بحثها و نقدها و پستها در دهکده مجازی رد و بدل میشود !

اما این روشن فکران چند دسته هستند:
۱-آنهایی که واقعا دغدغه دارند و دوست دارند چیزی یاد بگیرند و چیزی یاد بدهند :
الف- بی مطالعه وارد بحث میشوند یا منبعشان فقط منابع بی در و پیکر اینترنت هست .
ب-با مطالعه وارد میشوند ولی قدرت تحلیل صحیح مطالعاتشان  را ندارند.
ج- با مطالعه کامل و تحلیل صحیح و تو پر وارد میشوند .


۲- آنهایی که دغدغه ای ندارند و گاهی ادای دغدغه دارها رو در میارن تا توجهی جلب نمایند :
الف- بی مطالعه وارد بحث میشوند یا منبعشان فقط منابع بی در و پیکر اینترنت هست .
ب-با مطالعه وارد میشوند ولی قدرت تحلیل صحیح مطالعاتشان  را ندارند.
ج- با مطالعه کامل و تحلیل صحیح و تو پر وارد میشوند .


۳- آنهایی که دغدغه اشان خراب هست و جانب دارانه و با ابزاری چون سفسطه میخواهند هر طور شده به نفع اربابانشان بحث را ببرند :
الف- بی مطالعه وارد بحث میشوند یا منبعشان فقط منابع بی در و پیکر اینترنت هست .
ب-با مطالعه وارد میشوند ولی قدرت تحلیل صحیح مطالعاتشان  را ندارند.
ج- با مطالعه کامل و تحلیل صحیح و تو پر وارد میشوند .

 

این گروهها با تقسیم بندی زیر شاخه هایشان به دو گروه روشن فکر و کله لامپی تقسیم میشن !
روشن فکرها برای جامعه مفید هستند و باعث رشد و ترقی جامعه میشوند ولی کله لامپیها چون خرسی میمانند که با بی خردی بر خود و جامعه خود آسیب وارد میکنند .


 

بیاییم مسولیت حرفهایی رو که در دنیا مجازی میزنیم به عهده بگیریم تا خواسته و ناخواسته به جامعه و دین و ایمانمون ضربه نزنیم مخصوصا ما جوانهایی که نه حوصله خواندن مقالات علمی رو داریم و نه کنترل احساساتمان را و تا یک شبهه در اینترنت میبینیم زمین و زمان را به هم ریخته و قبل از تحقیق , seo یا محبوبیت مطلب رو در اینترنت بالا میبریم به طوری که بعدا پشیمانی سودی نخواهد داشت و با دست خودمان تیشه بر ریشه خودمان زده ایم !و البته گاهی هم مقاله میخوانیم ولی مقاله دشمن را و برای مقایسه کردنش با مقاله دوست تنبلیمان گل میکند و گاهی هم متاسفانه به دلیل عدم فعالیت دوستان مقاله ای در جواب شبهه یافت نمیشود که آن هم راه دارد و اگر شخص روشن فکر باشد دنبال راهش خواهد گشت.
شاید بگویید تا بحث راه نندازیم رفع شبهه نمیشود ! ما برنامه نویسها یک جمله معروف داریم و اون اینه که چرخ رو دوباره اختراع نمیکنیم !‌شما هم کمی تحقیق کنید و بعد داد و بیداد مجازی راه بیندازید !اگر به نتیجه رسیدین که هیچ مگر نه جبهه تان را عوض کنید و به جبهه دشمن بپیوندید که تیر از دشمن خوردن بسی آسانتر از دوست خوردن هست .

این را هم اضافه کنم که به شخصه حس میکنم از عاملین به دین شیعه واقعی بسیار کم یافت میشوند و خود این حقیر هم ادعایی ندارم که به دینم آنطور که حقش هست عمل کردم و میکنم و بسیار در برابر خودم و دینم شرمنده ام . نمیخواهم مشکل را گردن شیطان بیاندازم و قطعا مشکل از مسلمانی خود ماست ولی شیطان هم نقش موثری در بی دینی جامعه ای دارد که از پدران خود یعنی ایمه علیهم السلام جدا افتاده اند .همه میدانیم که اگر یک سنگ را من از طرفی و شیطان از طرف دیگر هل بدهد هر کدام قویتر بودیم میبریم ولی وقتی آن سنگ را هر دو از یک سو هل بدهیم قطعا شیطان میبرد و بی دینی آن سنگ هست که شیطان در حل دادنش همراه جامعه ی دور از پدر هست .پس بیایید منصفانه قبول کنیم که عیب از مسلمانی(خرس) ماست و دین (چوپان ما ) را به بهانه کشتن شیطان(مگس) نابود نکنیم !

قابل توجه بعضیها که در جمع شیعه ها هستن ولی خدمت به دشمن میکنن !!!
بیایید خودمان را قضاوت کنیم !کله لامپی نبودن کار سختی نیست !

 

۲۳
شهریور


 

روایت اول :
پسرک پدرش فوت کرده بود 
مادر و خواهران و برادر کوچکش و برادر معلولش را باید سرپرستی میکرد 
مگر توانش چقدر بود ؟
شاید هر کسی جایش میبود کمرش خم میشد !
همانطور که کمر او هم برای مدتی خم شد و دوباره برخواست !
مردانه زندگی کرد !
شاگرد مکانیک شد !
با اندک درآمدش زندگیشان را کم کم سرو سامان داد !
خواهرانش ازدواج کردند و خودش ماند و برادرانش و مادرش !
وقتش بود خودش هم ازدواج کند !
به خواستگاری دخترک رفت !
دخترک گویا فکرش سو برداشته بود !
به گمانم روشن فکر مینمایاند خودش را !
بهانه گرفت !پسرک دلش شکست ولی تسلیم نشد !
به سراغ دخترک دیگری رفت !
باز همان قصه و قصه ها ادامه یافت !
پسرک از دنیا برید !
همان پسرکی که به تنهایی و با دستان بچه گانه اش خانواده اش را به سروسامان رسانده بود !
به سراغ مواد رفت !معتاد شد !عصبی شد !دیگر پسرک انگل جامعه بود !
جرمش فکر کردن به دخترکان روشن فکر بود !
اما خداوند جرمش را بخشید و بلندش کرد تا دوباره زندگی کند !
پسرک ترک کرد و خیاط شد و بچه هیئتی شد و برای خودش مردی شد !
سنش به 40 رسید 
اما هرگز به سراغ دخترکان شهر نرفت !
در همین حوالی در کنار ما زندگی میکند !
و گاهی اعصاب زخم دیده اش او را مجبور به بدخلقی میکند !
ولی میسازد و میسوزد و هرگز به سراغ دخترکان شهر نمیرود !


روایت دوم :
پسرک پدرش را از دست داد و برادران بزرگش که زندگی خود را ساخته بودند زیاد به فکر پسرک و مادرشان نبودند !!!
پسرک مانده بود و مادرش !
او باید ازدواج میکرد !سنش به 30 رسیده بود !
چهره زیبایی داشت و صاف و ساده و مهربان بود ، تنها کمی گوشش سنگین بود و دارایی مالیش کم !
با تمامی پولی که در خیاطی جمع کرده بود به خواستگاری دخترکی رفت که او هم مخش سوء برداشته بود !
دخترک جواب مثبت داد و آن دو نامزد شدند!
پسرک  هر چه پول داشت را به عنوان گله به دخترک تقدیم کرد !
دخترک چهره اش را رو کرد !
بار و بندیلش را بست و رفت !کجایش را هیچ کس نفهمید !
دخترک روشن فکر به پولش رسیده بود !عشق را پول تعبیر میکنند آن دخترکان !!!
پسرک از نو شروع کرد و پول اندکی جمع کرد !
مادرش فوت کرد !
برادران دیگر زیاد به فکر نبودند !
هزینه کفن و دفن و ختم و....مادرش را بیشترش را به عهد گرفت و پولش تمام شد !
پسرک باز هم بلند شد و شروع کرد به جمع کردن پول !
بعضی روزها  20 ساعت کار میکرد !
پولش که به حدی معقول رسید خواستگاری رفت !
دخترکان شهر ما یکی پس از دیگری جواب رد دادند !
تورم رفته بو بالا و پول پسرک بی ارزش بود !
به علاوه پسرک دیگر جوان نبود و سنش به 36 رسیده بود !
حدود 19 بار جواب رد شنید !
دخترکان مدعی عشق و مدعی اخلاقیات و مدعی روشن فکری هنوز به او جواب مثبت نداده اند !
پسرک هنوز تلاش میکند 
شاید موفق به تشکیل زندگیش شود و امیدی تازه در دنیایش ایجاد کند !
شاید !!!

روایت سوم :
پسرک در بین فامیل نمونه بود 
پتلاش بود 
از بچگی کار کرده بود و مرد بار آمده بود 
باهوش بود و با اینکه وقتی برای درس خواندن نداشت معدلش همیشه بالا بود 
پسرک به دانشگاه رفت 
پدرش بیمار شد 
او در کنار دانشگاه کار میکرد و کمک خرج خانواده اش هم بود 
تا پدرش احساس نکند تنهاست 
پسرک وضع خانواده اش مناسب نبود 
ولی در آموزه های دینیش یاد گرفته بود که برای جدایی از فقر باید ازدواج کند !
پسرک تمامی جراتش را جمع کرد و یکی یکی به دخترکان روشن فکر شهر پیشنهاد ازدواج داد !
دخترکانی که مانند او دانشجو بودند و خانواده های بزرگی داشتند و برخی از آنها فرزند شیوخ بزرگی بودند !
پسرک قبل از هر چیزی مشکلات خانواده اش را به دخترکان میگفت تا اگر آن دخترکان با مشکلاتش مشکلی نداشته باشدند مساله را به خانواده اش هم بگوید !تا دل پدرش را نشکند !
او دوست نداشت  خانواده دخترک در جلسه رسمی خاستگاری و جلوی پدرش بگویند شما وصله ما نیستید !
دخترکان شهر که دم از اولویت عشق و محبت و اخلاقیات و تدین میزدند یکی پس از دیگری دل پسرک را شکستند !
شاید اگر پسرک آستینش نوتر بود اینگونه نمیشد و اولین دخترک قصه جوابش را میداد !
پسرک چهار یا پنج بار خواستگاری کرد ولی هیچ وقت به طور رسمی و با خانواده به خواستگاری نرفت !
پسرک دیگر خسته شده بود !لاغر شده بود !در اوج جوانی پیشانیش چروک شده بود !بیماری عصبی گرفته بود !تمامی اعتقادات دینیش در مورد ازدواج رنگ باخته بود !
به تناقض رسیده بود !
دیگر از خواستگاری میترسید !
از دخترکان میترسید !
شاید هیچ وقت در پیشگاه خانواده اش دم از ازدواج نزند !
شاید !
.
.
.
روایت n ام :
شهر را افکار روشن فرا گرفت !
دخترکان آزادی خواه !
دخترکان فمنیست !
دخترکان روشن فکر!
دخترکان بی حجاب ! 
پیردختران !
دخترکانی که با شعار آزادی وسیله و ابزار پسرکان پولدار و شهوت ران شهر شده بودند !
و دخترکان متدین و منزوی !
پسرکان روشن فکر !
پسرکان بی سروسامان !
پسرکان خلاف کار !
پسرکان معتاد !
پسرکان پولدار و  شهوت ران !
و پسرکان متدین و منزوی !!!!
شهر دیگر عوض شده بود و مردمش اکثرا عوضی شده بودند !
دخترکان فکر میکردند به خواسته هایشان رسیده اند و پسرکان پولدار شهوت ران هم !!!
باقی پسرکان و دخترکان شهر زنده بودند ولی مرده !و شهرشان نابود شده بود !
___________________________
به شهر اعراض سیتی بیایید و شهرمان را دوباره بسازیم :)

در ادامه مطلب روایات خانم هزاره را ببینید...